یه هفته است کج شدم
یعنی داستان از اونجایی شروع شد که به سرم زد دکور عوض کنم بعد این میز تی وی رو کشیدم بالای سالن دیدم خوب نشد مجبور شدم مبلها رو جابجا کنم بعد دیدم باید میز نهار خوری رو هم بیارم پائین سالن تا بهتر بشه
بعد دیدم خب من که انقدر کار کردم بزار اتاق خوابم هم تغییر بدم رگ لری ام زده بود بیرون تنها تنها این همه کار سنگین کردم
فردای این همه کار هم رفتم باشگاه و کلی ورزش کردم وقتی اومدم خونه دیگه نتونستم تکون بخورم با اشک و اه شماره دوستم رو گرفتم اومد
فایده نداشت آخرش کارم به آمبولانس و بیمارستان کشید
سعید هم محبور شد برگرده اینجا تا من تنها نباشم
فیزیو تراپ میگه مهر ه های کمرم به هم خیلی نزدیک شده و باعث تموم این بد بختیها همینه باید حالا حالاها فیزیو تراپی کنم
برام دعا کنید جدی میگم خیلی درد میکشم و خیلی خیلی حس بدی دارم
من اینجا اگر مریض بشم خیلی بد بخت میشم چون هیج کس نیست بهم کمک کنه با یه بچه وای خدای من
برام دعا کنید
مرسی
مردی به زنی گفت: خواهم ترا مزه کنم تا دریابم تو شیرین تری یا زن من! گفت این حدیث از شوهرم بپرس که وی من و او را چشیده است
رساله دلگشا نوشته عبیدزاکانی
اگر برجای من غیری گزیند دوست حاکم اوست
حرامم باد اگر من جان به جای دوست بگزینم
سلام به همه
خیلی وقته نیستم شاید دو سه ماهی باشه نمیدونم بدجوری درگیر بودم درگیر اسباب کشی درگیر کارهای دانشگاه درگیر پیدا کردن یه مهد کودک خوب برای سها که بتونه فول تایم بره و یه کم دست از سر من برداره بعد درگیر پیدا کردن کار که خب هنوز هم پیدا نشده یه مدتی هم مشکلات گرفتن گواهی نامه و فرستادن و گرفتن یه سری مدارک و خلاصه دردسرتون ندم کلی کلی سرم شلوغ بود ولی از این به بعد تمام سعی ام رو می کنم باشم یعنی دوست دارم که باشم دوست دارم دوستانم رو کنارم داشته باشم دوستایی که بودنم و نبودنم براشون مهمه
مرسی از علی
مرسی از مامان عیسی گلم که حالم رو پرسیدی
و جو جو که من نمیدونم کیه ولی اظهار لطف داشتن به بنده
ممنون ا ز همگی تون